ابوالاعلی مودودی نویسنده، روزنامه نگار، مفسر و فعال سیاسی پاکستانی است. مودودی علی رغم پذیرش اصول، روش و کلیات سلفیگری، پارهای از مسایل سلفیهی سنتی را به نقد کشانده و بدینگونه برخی از آرای آن را مشمول جرح و تعدیل قرار داده است. وی با نگاهی متفاوت به بعضی از مسایل دينی و مذهبی و با شکستن بعضی از مرزها و باورهای جزمی سلفی و ارایهی برداشتهای نسبتاً نو درآن زمینه، از بنيانگذاران جریان نوسلفیه بهشمار میآید. مودودی از سر دلیری با نگاهی نقادانه، به تحلیل و ارزیابی تاریخ سیاسی جامعهی اسلامی روی آورده و ضمن همدلی با خلافت راشده و اذعان به حقانیت آن، خلافت در دورهی حضرت عثمان را به تمامی مبرا از خطا ندانسته و در این رابطه با اتخاذ رویکردی محتاطانه، به بیان پارهای از نواقص و ضعفهای این دوره از خلافت راشده میپردازد. به عقیدهی مودودی، بعد از پایان گرفتن دورهی خلافت خلفای راشدین، خلافت اسلامی دچار استحالهی اساسی شده و ماهیت دیگری یافته است. ایشان از این دگر دیسی با تعبیر «نظام سلطانی» یاد میکند. نظامی که به ناحق «کسوت خلافت» را برتن کرده است. علاوه بر این، مودودی، «جاهلیت» را از دورهی پيش از بعثت به يک فرهنگ فرازمانی تعريف نموده و تلاش کرده تا به بیان بعضی از ويژگیهای آن بپردازد. او همچنین با ارایهی الگوی «تئودمکراسی» و «جواز خروج بر حاکم ظالم» و نيز درحین اذعان به «عدالت صحابه»، با بهدست دادن تفسيری متعادلتراز آن، کوشیده است تا بنیآنهای نظری این جریان راتبیین کند.
جریان نوسلفیه نیز مانند سلفیهی سنتی، حول اصل توحید و احیای خلافت اسلامی و جهاد و امثال آن تمرکز دارد؛ اما این جریان میکوشد مباحث توحید اسلامی را ازتمرکز بر «توحید در توسل و استغاثه»، به سمت «توحید در حاکمیت و قانون گذاری» سوق داده تا بتواند از این رهگذر جلوههای توحید عملی و جنبههای گوناگون آن را به سطح حیات فردی و اجتماعی بکشاند. مودودی و به اقتفای ایشان سید قطب، دغدغهی آن را داشتند که از طریق عمده کردن مفهوم «توحید»، بهویژه «توحید در حاکمیت» و احیای آن، میتوان به تحقق و احیای «حکومت اسلامی» در برابر «حکومت جاهلیت» مدد رساند.[١]
باری، جسارت مودودی در رجعت انتقادی به میراث اسلامی، امری انکارناپذیر است. اما این جسارت، گاه چنان اوج میگیرد تا به حد بی پروایی برسد. از نشانههای این بی پروایی، ادعای چالش برانگیز ایشان در مقدمهی کتاب «المصطلحات الاربعه» است. مودودی در مقدمهی کوتاه این کتاب به صورتی مختصر و گذرا و در قالب ادعایی اثبات ناشده، سرنوشت «فهم کلام الهی» را مشخصاً و به نحو انحصاری با «سرنوشت خلوص زبان و لغات اعراب جاهلی عصر تنزیل وحی»، گره میزند. بر وفق نظر وی، هر نوع خدشه، تیرگی و تلاطمی در زبان و لغات اعراب جاهلی، به مخدوش شدن فهم کلام باری و تزلزل در آن و صدمه دیدن روح عالی قرآن، میانجامد. مودودی بر این گمان است که بهدنبال گلآلود شدن خلوص و زلالی لغات و زبان اعراب جاهلی، برای قرون و اعصار متمادی عالمان دینی و جوامع مسلمان در مواجههی با قرآن و درک و دریافت پیام اصیل آن ناکام و دچار کج فهمی و گمراهی شدهاند.[٢]
از یکسو، طرح این ادعای نسبتاً جنجالی در مقدمهی کتاب «المصطلحات الاربعه» و از سوی دیگر، بیان پارهای از اظهارات همسو و بسیار نزدیک به هم مودودی و سید قطب در خصوص عمده کردن مفهوم «حاکمیت» و پل زدن از آن به مقولهی «حکومت اسلامی» و نیز، تمایل وافر آنها به فروکاستن «رابطهی خدا وانسان» به رابطهی «حاکم و محکوم»، موجبات ناخرسندی ابوالحسن ندوی، متفکر و اسلامشناس شهیر هندی و حسن الهضیبی، ازمتفکران برجسته و دومین رهبر سازمان اخوان المسلمین مصر را فراهم کرد. به باور آن دو بزرگوار، اتخاذ این نوع رهیافت از سوی مودودی و سید قطب و بیان چنین اظهارات ناروایی، توابع و لوازم ناگواری مانند تحقیر و خوار شمردن «میراث اسلامی» و همچنین اتصاف مسلمانان با اوصاف ناصوابی چون «جاهلیت» و «گمراهی» را بهدنبال داشته است. از همین روی، ندوی و هضیبی، در صدد بر آمدند تا به منظور دفاع از کیان میراث اسلامی و پاسداشت آن و همچنین به قصد مقابله با متهم کردن حیات دینی و ایمان مسلمانان در جوامع اسلامی و رفع این نوع از اتهامات، به ترتیب با نوشتن کتابهای «تفسیر سیاسی از اسلام» و «دعات، لا قضات»، نسبت به این نوع از دعاوی و اظهارات واکنشی درخور نشان دهند.
١- تأملی در مقدمهی کتاب «المصطلحات الاربعه»:
مودودی با عنایت به وجه آسیبشناختی مفاهیم چهارگانهی کلیدی و با اهمیّت «اله»، «رب»، «عبادت» و«دین»، بر این باور است که اهمیّت این واژگان و فهم معانی صحیح آنها، به حدی است که «مادام انسان با مفهوم اله و نیز معنای رب و عبادت بیگانه باشد و نداند که واژهی دین بر چه چیزی اطلاق میشود، قرآن نیز از دیدش کلامی مهمل و بیفایده به نظر میرسد که از معانی آن چیزی فهمیده نمیشود و در نتیجه قادر نخواهد بود که حقیقت توحید را بشناسد، ماهیت شرک را در یابد، عبادتش را مختص خدای سبحان نماید و دینش را برای او خالص گرداند.»[٣]
لذا، مسلمانان را هشدار داده و تأکید میکند که هر نوع ابهام معنایی و غبارآلود شدن این چهار واژهی کانونی، سبب میشود، برای فردی که خود را مسلمان میداند: «بدون شک تمام آیات قرآن که سراسر هدایت و ارشاد است، معانی این آیات بر او مشتبه شود... و در همان حال که کلمهی لا اله الا الله را دائماً بر زمان جاری میسازد، در همان حال معبودهای گوناگون دیگری نیز به غیر از خداوند، بهعنوان اله خویش بر میگزیند... پیوسته اعلام میکند هیچ ربی جز خدای متعال وجود ندارد، اما در مقام عمل، مطیع اربابان دیگری غیر از خداوند است... حقیقتاً از لحاظ معانی دو واژهی عبادت و دین، غیر خدا را پرستیده است و بیشک تاکنون داخل دینی غیر از دین خدای متعال بوده است، ولی با این وجود خود اصلاً نمیداند که تمام اعمالش در واقع عبادت غیر خداست.»[٤]
١-١) مودودی در مقام ادعای تبیین «فهم صائب واژگان کانونی قرآنی از سوی مخاطبان عصر تنزیل وحی»:
ابولاعلی مودودی در مقدمهی کتاب المصطلحات الاربعه، ادعا میکند: «با نگاهی به عصر جاهلیت و صدر اسلام، به خوبی در مییابیم هنگامیکه قرآن کریم بر قوم عرب نازل شد، فرد فرد اعراب، معنا و مراد دو واژهی اله و رب را به خوبی میشناختند.»[٥]
ایشان برای تحکیم این مدعا و درمقام تبیین «فهم صائب واژگان کانونی قرآن از سوی مخاطبان عصر تنزیل وحی»، به شواهد زیر استناد میکند:
یک) این دو کلمه از مدتها قبل در کلام اعراب جاهلی «استعمال» میشدند و لذا آنها به «تمامی معانی» آن کلمات «تسلط کاملی» داشتند.[٦]
دوم) عرضهی دعوت قرآنی، منجر به بروز موافقتها ومخالفتهایی از سوی مخاطبان عصر تنزیل وحی گردید. صدور این دو نوع موضعگیری از سوی مخاطبان، نشانهی آن بود که آنها به خوبی پیام دعوت قرآنی را فهمیده بودند.[٧]
مودودی بر مبنای این ادعا، اظهار میدارد: بهواسطهی همپوشانی و تطابق معنایی واژگان مشترک در دو دستگاه قرآنی و جاهلیت و نظر به تیره شدن لغات و زبان اعراب جاهلی در اعصار بعدی، برای سدهها، عالمان و جامعهی اسلامی در درک و دریافت پیام قرآن، دچار کج فهمی و گمراهی شدهاند. چنانکه قبلا اشاره شد، ابوالحسن ندوی در کتاب «تفسیر سیاسی از اسلام»، قسمت عمدهای از کتابش را صرفاً به نقد دعاوی مطروحه در مقدمهی کتاب «المصطلحات الا ربعه» اختصاص داده است. حسن هضیبی نیز، در بخشی از کتاب «دعات، و لاقضات» به نقد همین موضوع پرداخته است. ما نیز به نوبهی خود، ضمن صائب دانستن رویارویی این دو متفکر گرانقدر در به چالش گرفتن این بخش از آرای مودودی، قصد داریم در این مقال به نحوی مستدل به مصاف این ادعا برویم. به همین دلیل، کوشش کردهایم تا در قالب بیان استدلالهایی نو، ضعفهای آن ادعا را آشکار کنیم.
٢- نقد پارهای از دعاوی مودودی در مقدمهی کتاب المصطلحات الاربعه:
١-٢) به باورمودودی، «مخالفتها و موافقتهایی» را که دعوت قرآنی در میان مخاطبان عصر نزول وحی، بهدنبال داشته است، از «فهم دعوت قرآنی» از سوی مخاطبان عصر تنزیل حکایت میکند. لذا، میتوان از این موافقتها ومخالفتها بهعنوان شاهد صدق ادعای «ثبات معنایی واژگان دورهی جاهلیت در فرآیند انتقال به متن مقدس» یاد کرد.
نقد ادعای (١-٢) :
اولاً: چنین نیست که همواره فقط «فهم دعوت قرآنی» از سوی مخاطباناش، میتواند به تقسیمبندی مخاطبان به دو جبههی موافق و مخالف بیانجامد. بلکه، «سوء فهم دعوت قرآنی» نیز از سوی مخاطبانش میتواند به تشقیق شقوق مخاطبانش بیانجامد و آنها را در دو جبههی مخالف و موافق قرار دهد. ذکر این نکته خالی از فایده نیست که نحوهی آرایش وصفبندی هریک از دو جبههی مخالفان و موافقان، میتواند به قوت از هر یک از عناصر «تفاهم» و «سوء تفاهم» و جابجایی آن دو، اثر بپذیرد. به این معنا که بهدنبال جابهجایی دو عنصر «سوء تفاهم» و «تفاهم» با یکدیگر، بسیار محتمل است که مخالفانی دست از مخالفت برداشته و به جبههی موافقان بپیوندند و یا برعکس موافقانی نیز در جبههی مخالفان قرار بگیرند. باری، به گمان مودودی جوامع اسلامی برای سدهها در فهم مفاهیم کلیدی قرآنی و به تبع آن در فهم دعوت قرآنی با «سوء فهم» روبهرو بودهاند. از سوی دیگر، بر کسی پوشیده نیست که گزارشهای تاریخی در مورد این سدهها به وضوح از موافقتها ومخالفتها با دعوت قرآنی در این دورهها، یاد میکنند. و این دقیقاً به معنای قابل جمع بودن دو مقولهی «سوء فهم دعوت قرآنی» و«موافقت و مخالفت با دعوت قرآنی» است. لذا، با عنایت به همین نکته، برخلاف ادعای مودودی، فروکاستن و تقلیل شبکهی علل موافقتها ومخالفتهای دعوت قرآنی از سوی مخاطبان، به مجموعهی تک علتی «فهم دعوت قرآنی از سوی مخاطبان»، غیرقابلقبول به نظر میرسد. مولانا جلال الدین رومی نیز برعنصر «سوء تفاهمها» به عنوان علت موافقتها و یارگیریها با خود، انگشت تاکید نهاده و اظهار میدارد: هر کسی از ظن خود شد یار من / از درون من نجست اسرار من.
ثانیاً: ازمقدمهی کتاب مصطلحات الاربعه چنین بر میآید که اعراب جاهلی درغیاب نزول وحی و ارشاد شارع نیز، از مفاهیمی چون «اله»، «رب »، «دین »، «عبادت » و به تبع آن سایر واژگان قرآنی، تصوراتی واضح، صحیح و کاملاً منطبق بر مراد شارع داشتند. لازمهی این سخن آن است که قرآن بربنیادهای مفهومی اعراب جاهلی و نظام عقلانیت آنها نشوریده است، بلکه صرفاً به مصاف پارهای از «تصدیقات» آنها رفته است و به حک و اصلاح آنها پرداخته است. با این وصف، در پیام وحیانی برای مخاطبان عصر تنزیل، نشانی از انقلاب و تحول معنایی یافت نمیشود. به این معنا که واژگان مستعمل در زبان اعراب جاهلی درفرآیند انتقال به متن مقدس، مشمول هیچ نوع تحول معناشناختی نشدهاند.
با استناد به آرای زبانشناختی و معناشناختی پرفسور توشیهیکو ایزوتسو، اسلامشناس و محقق بر جستهی ژاپنی، بهویژه در کتاب گرانقدر «خدا و انسان در قرآن»، قول به «ثبات معنایی واژگان» در دو دستگاه قرآنی وجاهلیت، قابل دفاع نیست. به گفتهی ایشان: «این درست است که هیچ یک ازاصطلاحات کلیدی که نقش قطعی در تشکیل جهانبینی قرآنی دارند، و از جمله کلمه الله، به هیچ وجه اصطلاح تازه وضع شدهای نبوده است. در آن هنگام که وحی اسلامی به استفاده از این کلمات و به کاربردن آنها آغاز کرد، این نظام ساختمانی مجموعی و طرز استعمال کلی آنها در متن قرآنی بود که در نظر مشرکان مکه شگفتانگیز و ناآشنا و بنابرآن غیرقابلقبول مینمود و خود کلمات و مفاهیم و تصورات منفرد چنین نبودند.
اسلام آنها را در کنار یکدیگر نهاد، و همه را در یک شبکهی تصوری تازه که تا آن زمان ناشناخته بود جای داد و به صورت عمده و اساسی، همین جابهجا کردن واژگان و قرار دادن آنها در هندسه معنایی جدید، انقلابی ریشهدار در طرز نگرش و دریافت اعراب نسبت به جهان و وجود بشری پدید آورد. کلمات وقتی که از ترکیبات شناخته شده سنتی بیرون میآیند و در ترکیبات تازه و کاملاً متفاوت به کار میروند، از این تغییر وضع و محل استعمال به صورتی ژرف متأثر میشوند و این همان کیفیت است که به نام تأثیر و نفوذ قرینه در معانی کلمات خوانده میشود.»[٨]
مثالهایی از تحول معنا شناختی واژگان در فرآیند انتقال از جاهلیت به اسلام:
تحول معنایی واژهی «کریم»:
کلمهی «کریم» در جاهلیت یکی از کلمات مهم کلیدی بود و معنی «شرافت خانوادگی» و «بزرگی حسب» داشت و بر اساس تصور اعراب جاهلی از مقولهی فضایل انسانی، اوصافی چون «بخشندگی» و «گشاده دستی مفرط»، آشکارترین و محسوس ترین تجلی شرافت و بزرگی شخص بهشمار میرفت. کلمهی «کریم» همچنین به معنای شخصی در آمده بود که بسیار بخشنده دست باشد و در سخا و بخشش به درجهی تصوری که ما اکنون از شخص «مبذر» و «متلف» داریم رسیده باشد.
بار معنایی این کلمه، در آن هنگام که وارد متن قرآنی شد و با «تقوی» ارتباط نزدیکی پیدا کرد، در معرض تغییر شدید قرار گرفت. قرآن با وضوح تمام گفت :«إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ». چنین ترکیبی از این دو کلمه را در جاهلیت به خواب هم نمیدیدند. این در واقع یک «انقلاب معنایی» در حوزهی اندیشههای اخلاقی اعراب بود. دیگر کریم کسی نبود که به خانواده یا قبیلهی با نسب شریف تعلق داشته باشد، یا کسی که در بخشنده دستی، اندازه نگه ندارد و آن را به حد اسراف و تبذیر برساند و بدون تفکر و در نتیجهی تحریک آنی همهی دارایی خود را به دیگری ببخشد. و صبح روز بعد دچار فقر و بیچارگی شود.
تحول معنایی واژهی «کتاب»:
کلمهی «کتاب»، خواه درقرآن باشد یا در خارج آن «معنی اساسی» واحدی دارد که همان «نوشته ونامه» است. این کلمه به محض آنکه وارد نظام و دستگاه تصوری اسلامی شد، ارتباط خاصی با بعضی از کلمات مهم قرآنی همچون «الله»، «وحی»، «تنزیل »، «نبی» و «اهل» پیدا کرد. از این پس، این کلمه در زمینهی قرآنی باید در رابطه و نسبت با این اصطلاحات در نظر گرفته شود و همین ارتباطات به کلمهی «کتاب» رنگ معنی شناختی خاصی بخشیده است که بسیار پیچیده است و معنی ویژهای برای آن فراهم آمده است که اگر بیرون از دستگاه اسلامی باقی میماند، هرگز چنان نمی شد.
تحول معنایی واژهی «تقوا»:
کلمهی «تقوا» یکی از کلماتی است که نمایندهی ارزشهای اخلاقی و دینی است. هستهی اساسی معنی شناختی این کلمه در جاهلیت عبارت از «رویکرد دفاعی موجود زنده، جانور یا انسان، در برابر نیروی خارجی مخرب بود.» این اصطلاح با حفظ «معنی اساسی» خود وارد دستگاه تصورها و مفاهیم اسلامی شد. ولی در آنجا در زیر نفوذ کل نظام و بالخاصه بر اثر آنکه در میدان معنی شناختی خاصی مرکب از گروهی از تصورهای وابستهی به «ایمان» قرار گرفته بود، معنای دینی بسیار مهمی پیدا کرد. بدینگونه واژهی «تقوا» در انتقال معنایی از جاهلیت به اسلام «رفعت مقام» پیدا کرد و در دستگاه قرآنی به صورت سنگ شالودهای درآمد که تمام بنای زهد وپارسایی قرآنی برآن مبتنی شده است.[٩]
بر همین مبنا واژگان کلیدی چون «اسلام»، «کفر»، «هدایت»، « ضلالت»، «علم،عالم وعلما» وهمچنین کثیری از واژگان کلیدی دیگر نیز در فرآیند انتقال از جاهلیت به متن مقدس دچار «تحول معنایی» شدهاند. ناصر سبحانی، تلاش کرده است تا در مقام بیان تحول معنایی واژگان «علم،عالم وعلما» در فرآیند انتقال آن از دستگاه قرآنی به سطح جامعهی دینی، پرده بردارد. وی، اضافه بر آن، به درستی به تحول معنایی واژگان قرآنی در فرآیند انتقال آن از دوره جاهلیت به متن مقدس نیز اشاره کرده است. ایشان از این «تحول معنایی» با تعبیر «کیفیت ربانی » یاد میکند.
٢-٢) بر وفق نظر مودودی، «استعمال طولانی مدت واژگان» نزد اعراب جاهلی، دال بر این امر است که فرد فرد اعراب جاهلی، نسبت به معنای همهی واژگان مستعمل وازجمله واژگان کلیدی قرآن چون «اله، رب، عبادت و دین»، تسلط کامل و وقوف تام داشتند.
نقد ادعای (٢-٢):
برای نقد این ادعا میتوان چنین استدلال کرد:
اولاً: اگر بپذیریم که «استعمال طولانی مدت واژگان» حاکی از «وقوف و تسلط تام معنایی آن واژگان» نزد استعمال کنندگان آن واژهها باشد، در این صورت لازمه تصدیق این مدعا آن است که همواره پسینیان از پیشنیان نسبت به معانی واژههای مستعمل نزد آن دو، از وقوف و تسلط بالاتری برخوردار بودهاند. زیرا، همواره عمر استعمال این نوع از واژگان نزد پسینیان از عمر استعمال همان واژگان نزد پیشینیان، بیشتر بوده است. لذا بر مبنای ادعای مورد پذیرش مودودی، میباید همواره پسینیان نسبت به پیشینیان، در خصوص استعمال واژگان مشترک، از وقوف وتسلط معنایی بیشتری برخوردار باشند و این درست در نقطهی مقابل رأی مودودی قرار میگیرد. به بیا ن دیگر، با این توصیفات، وقوف واحاطه نسبت به معانی واژگان مستعمل امری مقول به تشکیک و یا به تعبیردیگر، ذو مراتب و مدرج خواهد بود. به همین جهت، بهکارگیری تعبیراتی مانند «وقوف و تسلط تام معنایی» از سوی مودودی، غیرقابل دفاع بهنظر میرسد و لذا، بهکارگیری آن، خالی از مسامحه در تعبیر نخواهد بود.
ثانیاً: حسن الهضیبی به منظور به چالش کشیدن این ادعای مودودی که «معانی واژگان کانونی قرآنی در لغات و فرهنگ اعراب آن زمان شایع بود»، چنین استدلال میکند:
یک) شایع بودن در هر حدی که باشد، معنی کثرت را میرساند و به حدی نیست که به طور قطع و یقین ثابت کند که یکایک آنها چنین چیزی را میفهمیدند. چه کسی میتواند چنین ادعایی داشته باشد که او، همهی ساکنان آن مرز و بوم را سرشماری کرده و به احوال فردفرد آنها اطلاع کامل دارد تا یقین کند که هیچ کس از آنان در درک مفهوم این کلمات اشتباه نکرده است و این معنی به همگان رسیده است.
دوم) تمامی ساکنان نجد، حجاز و جاهای دیگر از نسل خالص عرب نبودند که زبان مادری شان عربی باشد، عدهی زیادی از آنها افرادی بودند که در جزیرة العرب سکونت داشتند، عدهای دیگر بردگانی بودند که از خارج آورده شده بودند و به ممالک و اقوام مختلفی تعلق داشتند و عدهای دیگر آزادگانی بودند که از دور و اطراف در آنجا گرد آمده و زبانشان عجمی بود.[١٠]
٣-٢) چنانکه قبلاً اشاره کردیم، مودودی در مقدمهی کتاب المصطلحات الاربعه، استدلال میکند که «استعمال» واژگان قرآنی نزد مخاطبان عصر تنزیل و نیز «موافقتها و مخالفتهایی» که دعوت نبی در میان آنان برانگیخت، حکایت از آن دارد که این واژگان قبل از نزول وحی نزد اعراب جاهلی بهرهمند از کمال وضوح و صراحت معنایی و نیزکاملاً در انطباق با مراد شارع بودهاند. اما در قرون بعدی که زبان اعراب جاهلی سلامت، زلالی و خلوصش لطمه میبیند، به دنبالش روح عالی قرآن نیز صدمه میبیند و به این واسطه برای قرون و اعصار متمادی عالمان دینی و جوامع مسلمان در مواجههی با قران ودرک و دریافت پیام اصیل آن ناکام و دچار کج فهمی و گمراهی شدهاند.
نقد مدعای (٣-٢):
با مداقه در ادعای فوق نکات زیر قابل ذکر است:
اولاً: مودودی که تا این حد به مدخلیت عنصر زبان اعراب جاهلی درفهم قرآن اهمیت میدهد، با اتخاذ کدامین فرآیند به سرچشمهی ناب زبان و فرهنگ اعراب جاهلی دست یافته تا بدینگونه خود را به نحو انحصاری این چنین کامیاب در بیان معنای واژگان کانونی قرآن ببیند؟ به بیان دیگر، ایشان با اتکاء به کدامین مکتب زبان شناختی قابل دفاع و استخدام کدامین رویکرد معناشناختی به کشف این نکته مهم نائل شدهاند؟
ثانیاً: مطالعات تاریخی به روشنی از این ادعا حمایت میکند که شاید به جز در جوامع بسیار بستهی ابتدایی، همواره در جوامع نسبتاً بازتر، زبان ماهیت سیالی داشته و با زبآنهای دیگری که در مجاورتش بودهاند، بهطور مستمر دادوستد داشته است. بر همین مبنا، میتوان ادعا کرد در چنین جوامعی، صحبت از خلوص زبان و چشمه خالص لغات ناب، توهمی بیش نیست. حتی در مورد قرآن کریم نیز صحبت از ورود واژگان غیر عربی در متن قرآنی منتفی نیست وعالمان مسلمان در این باره به کارهای پژوهشی پرداخته و آثاری را نیز از خود به جای گذاشتهاند. بعلاوه، امروزه اکثریت مطلق جوامع اسلامی را غیر عربزبانان تشکیل میدهند که آشنایی آنها با زبان عربی در سطح عالی و بهویژه زبان اعراب جاهلی، مصداقی از تکلیف ما لایطاق است.
حاصل کلام آنکه با این توصیفات، در صورت تصدیق مدعای مورد قبول مودودی، با این پرسش جدی مواجه خواهیم بود که آیا با این نوع طرز تلقی، شأن «هدایتگری» خداوند درقرآن لطمه نمیبیند؟ مگر قرآن فقط ویژه مخاطبان عرب جاهلی عصر نزول وحی است؟ مقتضای حداقلی شأن هادی بودن خداوند، آن است که تجلی اش در کلام، از وضوح حداقلی برای اخذ مشی هدایت برخوردار باشد. گره زدن انحصاری فهم کلام باری به سرچشمهی ناب لغات و زبان اعراب جاهلی، آن را سخت متزلزل و ناپایدار میسازد؛ و اوصافی چون نور، مبیین، فرقان، هدی و غیره را در توصیف قرآن به چالش میگیرد. زیرا هیچ تضمینی، برای هیچ زبانی نیست که برای همیشه خالص و ناب بماند. لذا، به تبع تیره و کدر شدن محتوم سرچشمهی ناب لغات و زبان اعراب جاهلی، مخدوش شدن فهم کلام باری نیز، امری حتمی خواهد بود. بر این مبنا، صرفاً اعراب جاهلی و نسلهای نزدیک به آنان هستند که آدمیانی بختیار و خوش اقبالی بودهاند تا شانس فهم صواب کلام باری را داشته باشند. افزون بر این، آیا مودودی با اتخاذ این نوع رهیافت و با به تصویر کشیدن دورنمایی مبهم و تاریک از تاریخ و جهان اسلام، مضامین پارهای از احادیث نبوی را که درآنها خبراز سلامت اندیشهی دینی درمیان گروهی از امت اسلامی را در همهی اعصار بعدی نوید میدهند، به چالش نمیکشد و صدق اخبار مندرج دراین احادیث را در مظان تردید و انکار قرار نمیدهد؟
پی نوشتها:
[١] علی امیرخانی، ابوالاعلی مودودی و جریانهای نوسلفیگری، ص٢.
[٢] ابوالاعلی مودودی، اصطلاحات چهارگانه در قرآن، ترجمهی سامان یوسفی نژاد، ص ٥٦–٥٧.
[٣] همان، ص ٥٣.
[٤] همان، ص ٥٣-٥٤.
[٥] همان،ص ٥٤.
[٦] همان، ص ٥٤.
[٧] همان، ص ٥٥.
٨- دکتر توشیهیکو ایزتسو، خدا و انسان در قرآن، ترجمهی احمد آرام، ص ٤٤-٤٦
٩- همان، ص ٤٧-٥٠
١٠ - حسن هضیبی، دعاة لا قضاة، ص ٣٠.
نظرات